همدل گرام

همدلی

همدل گرام

همدلی

منو بی خبر می ذاری از خودت

نمی دونی که چه دردی می کشم

نمی دونی که تو این بی خبری

بیشتر از همیشه وابسته می شم

 

نمی دونی دل من چه حالیه

وقتایی که با تو حرف نمی زنم

کاش می دونستی اونی که هر نفس

یاد چشمای توئه فقط منم

 

از همه ی عالم و آدم بریدم

بخاطرت من همه دردی کشیدم

پا گذاشتم روی هر عشق دیگه

 زندگی رو تو چشمای تو دیدم

 

منو بی خبر می ذاری از خودت

من می شم پراز خیال حس تو

هی همش فکر می کنم کنارمی

منو راحت نمی ذاره عشق تو

 

بخدا دیوونتم خیلی زیاد

می میرم واسه نگاه آشنات

بی خبر منو نذار حتی یه روز

می میرم واسه شنیدن صدات

 

از همه ی عالم و آدم بریدم

بخاطرت من همه دردی کشیدم

پا گذاشتم روی هر عشق دیگه

 زندگی رو تو چشمای تو دیدم

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن

 

بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن

 

موهات را ببند دلم را تکان نده

در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن

 

دل من در کنار توست اگر چشم وا کنی

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن

 

بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن

 

امشب برای ماندنمان استخاره کن

اما به آیه های بدش اعتنا نکن

تو این خونه هوایی نیست، غروبایی که غمگینم
نفسی اگه با من هست، هوای تو تو سینم


خیالت با منه هر شب، نفس می سازم از یادت
دلی که خونه از غصت، هنوزم خیلی میخوادت


کسی جاتو نمیگیره، هنوزم پای تو هستم
مثل درهای این خونه، چشامم رو همه بستم


تو نیستی و لبای من، فقط عکست رو می بوسه
تو رو اینقدر بوسیدم، که عکست داره میپوسه


هنوزم خاطرات تو، نمیزاره که تنها شم
من حتی بعد مرگم هم، میتونم عاشقت باشم


هنوز هیچی مثل چشمات، منو از من نمیگیره
تو احساسی به من داری، که با دوری نمیمیره


کسی جاتو نمیگیره، هنوزم پای تو هستم
مثل درهای این خونه، چشامم رو همه بستم


تو نیستی و لبای من، فقط عکست رو می بوسه
تو رو اینقدر بوسیدم، که عکست داره میپوسه

براى همه پاییز با مهر شروع میشه

اما پاییز زندگى من

جایى شروع می شه که مهر تو تموم بشه

دل انگیزه پاییزمن با تو

ولی غم انگیزخواهد شد

وقتی تو باشی وُ

من برگ‌ها را با خیالَ‌ت

تنها قدم بزنم

کاش می آمدی از گوشه ی تاریک دل من

بشنوی مونس روح کسل من

چندروزیست که بایادتوآرام ندارم

چه غمی؟

از تب عشق تو سر انجام ندارم

تو کجایی که بیایی ومرا

از غم این دل برهانی

زغم هر دم این دل برهانی

وبیایی ومرا ازخطروضع بهم ریخته ی درهم

این دل برهانی

تو کجایی

تو کجایی که بیایی

و جدا از من این دل نشوی

همین امروز یا فردا توراازدست خواهم داد

چگونه بگذرم از تو ، بگویم هرچه باداباد

تو خواهی رفت اگرچه دوستم داری

ودر شبهای عمر من گل فانوس می کاری

ومثل پشته ای هیزم که آخر دود خواهد شد

وعمرش هم به این آتش فقط محدود خواهد شد

منم با رفتنت بی شک شوم خاکستری خاموش

که داغ مرگ عشق را به سختی می کشد بر دوش

مسیر چشمهایت را شبی ناگاه گم کردم

چراغی نیست ،راهی نیست چگونه بی تو برگردم

تو دستم را نمی گیری که از این خاک بر خیزم

به سوی آسمانی که به نام توست بگریزم

همیشه فکر می کردم برایت آرزو هستم

همان یک روزنه نوری که داری پیش رو هستم

دل من تو کویر خشک دلتنگی می میره

من تنها وبی کس،آخه کی دستم. می گیره

کاش شبام ستاره داشت

کاش غمم یه چاره داشت

کاش دلم تنها نبود

تورفتی بعدتوشعرمردن روسرود

کاش خزون رفتنی بود

کاش غمم گفتنی بود

کاش دلم نگاری داشت

زندگیم بهاری داشت

کاش،کاش،کاش

ای دل دیوانه آرام باش

آسمون من وتو یه مدته سیاه شده

گفتن دوست دارم کم شده کیمیا شده

اون غروری که گذاشته بودیمش یه جای دنج

اومده باز تو قلب من و تو خدا شده

اون حسادت هایی که اول طعم عاشقی داشت

حالا انگار ارزشش قد یه ادعا شده

اون دستا که داده بودیم توی رویاهامون به هم

تقصیر کیه نمی دونم ولی رها شده

ما قرار نبود مثل بقیه زندگی کنیم

چرا حرفامون مثه توم آدما شده

گنبد عشق ما ضریحاش طلایی بود

طلاها ریخته و جنس گنبدش بلا شده

دلم واسه اون روزا پر می زنه

کاش معجزه عشق دوباره به ماسربزنه

سوگند

به چشمان دل انگیز تو سوگند

به لب های هوس ریز تو سوگند

به اندام چو گلبرگ سپیدت

به لبخندت ،به اندوهت ، امیدت

به لبخندت که چون گلبرگ گلها ست

به رخسارت که چون مهتاب زیباست

به گلهای بهار وعشق وهستی

به آن قرآن که آن را می پرستی

قسم ای نازنین تا زنده هستم

تورا دوست می دارم می پرستم

صدام بزن ای عشقم،نزار منو تنها

که یه تار موی تو می ارزه به تموم دنیا

نمی دونم چی شد که بردی از یادم

شدم مثل اشک واز چشم توافتادم