همدل گرام

همدلی

همدل گرام

همدلی

تب تند زنـدگـی رو نـمـیشــه تو چهره ها دید

گـذر ثــانـیـه هـاشـو از دل حــادثه فـهـمـیـد

زنــدگـــــی شــــــایــد یـه قــصــــه ســت،

چــه بـــد و خــوب بــــــایـد ســـــــاخــت

توی شطرنج دقایق نباید به سادگی باخت

نمیـشـه طـفـره بری از گذر تنـد دقـــایـق

یا که نادیده بگیــری تلخی طعـم حـقـایـق

چرا دشمنی و کینه،وقتی زندگی دو روزه

نذارید همین دو روزم تو آتیش غم بـسوزه

این دروغــــه هر کی میگه گذر ثـانیه کنـده

زنـدگــی کــن تــا بفهمی تب زندگی چه تنـده

همه مون اهل یه جاییم،آخرم میریم به یک جـا

اونجا که فـرقـی نداره واسشون فـــقـیـــر و دارا

نـمی گـم با این تــــرانه،گل کـــنه مــحــبتــاتــون

ولــی جا کـنیـم یه خـرده عشـقـو تو شهر دلامـون

غما رو بگیریم از هم،شادی رو هدیه کنیم جاش

نذار آخرای عمرت بگـی ای دریغ و ای کاش

زندگی مثل یه جاده ست...تو مسافری غریبه

جاده سر سبز و قشنگه،اما دامه و فـــریـبه

این فقط اول راهه،مقصدت آخر جاده سـت

توشه راه درازت یه کم هـمت و ارده سـت

سفـرت بخیر مسـافر،خـدا رو یـادت بـمونـه

چون فقط اونه که راز ته جاده ر و می دونه

قفسم را مشکن تو مکن آزادم

گر رهایم سازی به خدا خواهم مرد

من به زنجیر تو عادت دارم

تو محبت کن بگذار تا عمریست

من بمانم چو اسیری به حریم قفست

  با من که شکسته ام کمی راه بیا

 بالی بگشا و گاه و بی گاه بیا

   آزرده مشو بیا گناه از من بود

 گفتم که مقصرم تو کوتاه بیا



     قسمت این بود که من با تو معاصر باشم

     تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم

     تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی

     من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم


دل آدما...

شیشه نیست که روش " هــــــا " کنیم

بعد با انگـــشت یه قــــلب بکشیم و

وایسیم آب شـــدنش رو تماشــــا کنیم و کیـــــف کنیم !!!

رو شیشه نـــازک دل آدمـــا اگـــه قلبـــــــــی کشیدی

باید مردونه پاش وایسی

تنهایی

نامِ دیگر پاییز است

هرچه عمیق‌تر

برگ‌ریزانِ خاطره‌هاتْ بیش‌تر . . .

زندگی من

مجازیش هم غم انگیــــــــــــــز بود!!

ببین !
دکتری!
مهندسی!
خوشگلی !
خوش تیپی!
...
مایه داری!
اصلا آخرشی!
معرفت که نداشته باشی!!!
"مفت" نمی ارزی
همین....!!!..........؟؛)

و اینک باران

بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند!

و چشمانم را نوازش می دهد...

تا شاید از لحظه های دلتنگی ام گذر کنی!

تقویم دل من نسبتی با تقویم های جهان ندارد

میان برگ ریزان خزان وسط چله زمستان هم

می بینی در دلم نوشته اند بهار

آن لحظه لحظه ایست که تو میخندی

پاییز آمدست که خود را ببارمت

پاییز لفظ دیگر"من دوست دارمت"

 

بر باد می دهم همه بود خویش را

یعنی تو را به دست خودت می سپارمت

 

باران بشو،ببار به کاغذ،سخن بگو

وقتی که در میان خودم می فشارمت

 

پایان تو رسیده گل کاغذی من

حتی اگر خاک شوم تا بکارمت

 

اصرار می کنی که مرا زود تر بگو

گاهی چنان سریع که جا می گذارمت

 

پاییز من،عزیز غم انگیز بر گریز

یک روز می رسم و تو را می بهارمت!!!